سیصد و سیزده نامه

http://bayanbox.ir/view/1612251084968365897/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%87%D8%A7.jpg

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است


یا عالما لا یعلم


میتوانیم از صبح که چشم هایمان را باز میکنیم بنشینیم آن بالا بالا ها و مثل پادشاه های غرغرو به زمین و زمان ایراد بگیریم، به وضعیت اقتصادی جامعه چیز بگوییم، هی برای فرهنگ رانندگی مردم متاسف شویم، هی از وضع بدحجابی و لهو و ولعب و فساد و فحشا بنالیم، هی و هی و هی از آن بالا بالا ها دماغمان را بگیریم و اه اه کنیم تا شب شود و دوباره صبح، روز از نو و روزی از نو!

آقای شماره شانزده، سلام!

من فکر میکنم شما یک طلبه باشید، نه از این طلبه های افاده ای که طوری راه میروند که انگار از دماغ فیل افتاده اند، نه از آن طلبه هایی که دست به سیاه و سفید نمیزنند که مبادا به پوست دستشان خراشی بیفتد یا خدایی نکرده ذره ای خاک بر گوشه ی عبایشان بنشیند، نه از این طلبه هایی که فقط با پاکت های پول تپل و مپل حاضر به سخنرانی میشوند، نه از آن هایی که اگر آب جوششان یک کمی داغ تر یا سرد تر از حد طبیعی باشد اعتراضشان را به روی عالم و آدم می آورند، یا در طول سخنرانی هی به بچه ها تذکر می دهند که بروند ساکت و آرام بنشینند کنار مادرهایشان و آنقدر آن وسط آتش نسوزانند،نه از آنهایی که برای تحصیل به قم می آیند و دیگر پایشان را از قم بیرون نمیگذارند، آخر من نمیدانم شهر کوچکی مثل قم مگر چقدر روحانی میخواهد؟ و چرا چشم مردم قم باید هر روز به جمال روحانیان روشن شود اما در همین کشور اسلامی ایران مردمانی باشند که فقط روحانی ها را توی تلوزیون دیده باشند؟ حالا به این کار ندارم که رسالت روحانیت باید جهانی باشد و نه وابسته به ایران.. اما یک جای کار دارد میلنگد..

نه آقای شانزده!

من میدانم که شما اصلا این طوری ها نیستید، شما خوب میدانید روحانی واقعی باید بین مردم باشد و برای مردم، نه تافته ی جدا بافته ای گوشه ی حجره و محراب و منبر ها، شما میدانید آن منبری منبر است که وقتی از آن پایین می آیی دو پله به مردم نزدیک تر شده باشی، نه دور تر و دست نایافتنی تر، شما میدانید یک روحانی واقعی به جای اینکه فقط بنشیند و به عالم و آدم اعتراض کند ، بلند میشود و مثل پیغمبری که هر روز لباس او را بر تن میکند، در کوچه و خیابان و کنار آدم های معمولی قدم میزند، پای حرف هایشان مینشیند، هم سفره و هم سفرشان میشود، در بازار و تاکسی و مغازه و نانوایی و پارک و شهربازی و نمایشگاه کتاب و گیم نت و زندان و بیمارستان همراهی شان میکند تا بتواند دردی که آنها را به اینجا کشانده با گوشت و پوست احساس کند، شما میدانید که روحانی واقعی همه مردم را از اعماق قلبش دوست دارد، بچه ها را دوست دارد،پیرزن ها و پیرمرد ها را دوست دارد، پسرهای فشن زیر ابرو برداشته ی هزارتا دوست دختر دار و دختر های بدحجاب هفت قلم آرایش دار را دوست دارد، معتاد ها و مست ها و بدکاره ها و همه ی همه ی مردم را دوست دارد و همین محبت شدید و عجیب قلبی است که باعث میشود از بلاهایی که سرشان می آید یا خودشان به سر خودشان می آورند حقیقتا ناراحت شود و پیغمبر وار، " دوار بطبه" زندگی اش را وقف کمک به آنها کند.

حضرت علی (ع) در نهج البلاغه درباره پیغمبر " ص" میفرمایند " طبیب دوار بطبه" یعنی کسی که به جای یک جا نشستن، خودش مشتاقانه به دنبال روح های گرفتار و دردمند میگردد و آنها را مداوا میکند، و من گاهی با خودم فکر میکنم اگر این ویژگی پیغمبر را همه طلاب حوزه ی علمیه هم که نه، لااقل بیست درصد کسانی که لباس پیغمبر را میپوشند داشتند، دنیایمان چقدر گلستان تر از چیزی میشد که الان هست؟


دوست دارم شما را به همان نامی بخوانم که بیشتر مردم کوچه و بازار صدایتان میکنند، گرچه شاید تا بحال پایتان به مکه هم نرسیده باشد اما " حاج آقا"، برای همه طلبه ها و همه مایی که ادعای دین داری داریم و از صبح که چشم هایمان را باز میکنیم مینشینیم آن بالا بالا ها و مثل پادشاه های غرغرو به زمین و زمان ایراد میگیریم، به وضعیت اقتصادی جامعه چیز میگوییم، هی برای فرهنگ رانندگی مردم متاسف میشویم، هی از وضع بدحجابی و لهو و ولعب و فساد و فحشا مینالیم، هی و هی و هی از آن بالا بالا ها دماغمان را میگیریم و اه اه میکنیم تا شب شود و دوباره صبح، روز از نو و روزی از نو! ، دعا کنید به جای آن بالاها نشستن و فقط گله و شکایت کردن از وضع موجود، یک کمی هم کنار همین مردم زندگی کنیم و از نزدیک ببینیمشان و از ته دل غصه شان را بخوریم و برایشان یک کاری کنیم...


ارادتمند شما

نامه نویس



یا جابر العظم الکسیر


دو هفته ای میشود که میخواهم این نامه را بنویسم،هی مینوشتم ، هی پاک میکردم، هی مینوشتم، هی پاک میکردم..

این نامه نیل است، نیلی نیلی رنگ و من نامه نویسی که قلمم اعجاز موسی ندارد و فقط به این امید دل به این نیل خروشان نیلی میزنم که میدانم دستم را رها نمیکنید..

خانم شماره پانزده، سلام!

من فکر میکنم شما طعم بی مادری را چشیده باشید، بی مادری درد است ،داغ است، نمیدانم به جای بی مادری باید چه کلمه ای بگذارم، بی مادر بودن یک جور هایی یتیمی است، اما فقط یتیمی نیست، از یتیمی خیلی بیشتر است، یعنی آدم که بی مادر میشود، یتیم هم میشود، پدرها بعد از رفتن مادر ها هیچ وقت شبیه پدرها قبل از رفتن مادر ها نمیشوند، می شکنند، آب میشوند، میسوزند.

 خانه بی مادر در و دیوارش میشود اندوه، نمیدانم این چه رازی ست بین در و دیوار خانه و مادر که قلب آدم را به آتش میکشد اما میدانم خانه که بی مادر بشود تک تک در و دیوارهای آن میشوند روضه خوان.

مادر نخ تسبیح خداست در خانه، نباشد هیچ کس و هیچ چیز سر جایش نمی ماند، هر کسی میغلتد گوشه ای و زانوی غم بغل می گیرد،همه کار ها میریزد بهم..

این روزها همه داغدار مادریم، داغدار مادر و غصه دار پدر ، گرچه مادرمان زهرا "س" در آتش بود، اما دیدیم پدرمان علی ،ع" چگونه سوخت، این روزها از در و دیوار خانه هایمان اندوه میبارد ، نخ تسبیح دنیا پاره شده است و در عرش خدا غوغاست.

بعد از مادر بود که همه چیز ریخت بهم، بعد از مادر قرآن ناطق را در محراب کشتند، بعد از مادر جگر ولی خدا را پاره پاره کردند ، و بعد از مادر همه محرم های دنیا شروع شد.. اربا اربا شروع شد.. سه شعبه شروع شد..مشک پاره پاره شروع شد..گوش بی گوشواره شروع شد..قصه ی پر غصه ی شام شروع شد.. "لا یوم کیومک یا اباعبدلله " از همان روز های بی مادری شروع شد..

اصلا همین روزهای طولانی و جان فرسای فراق نیز از همان روزها منشاء میگیرد..

چه نسل ها به پریشانی گذشت و چه قرن ها به حیرانی، چه سر های بی گناهی به نیزه رفت و چه خون ها که ریخت بعد از کشتن مادر.

 اصلا همین است، زن با یک دست گهواره را تکان میدهد، با دست دیگرش دنیا را.

مادر، سرور زنان عالم بود و این گونه دنیا را تکان داد، بعد از ایشان نیز هر زنی به قدر شباهتش به ایشان دنیا را عوض میکند الی یوم القیامه..

آیینه ی تمام نما یش هم میشود زینب کبری "س" ، نمونه های دیگرش هم میشوند مادران عزیز شهدا، راستی اگر مادران شهدا، شهدا را یک سری آدم بی قید و بند تربیت میکردند الان وضعیت چطور بود؟ حزب الله چطور بود؟ اصلا چیزی به نام بیداری اسلامی شکل میگرفت؟ اگر مادر و عمه بزرگوار امام خمینی نبودند الان زیر یوغ کدام شاه بودیم؟

بعله.. این که میگویند زن با یک دست گهواره را تکان میدهد و با دست دیگر دنیا را بیهوده نیست!

این روز ها گرچه از داغ مظلومانه رفتن مادرمان میسوزیم اما مادر با رفتنش به ما خیلی چیزها نشان داد، خودش سوخت اما راه را روشن کرد، دوست را نشان داد، دشمن را نشان داد، حق را نشان داد،باطل را نشان داد.

مادر ما تا ابد زنده است و تا ابد دنیا را تکان میدهد..


خانم شماره پانزده!

میدانم شما هم از آن خانم هایی هستید که می آیید و معادلات ابرقدرت های غرب و شرق را میریزید بهم، دنیا را تکان میدهید، دنیا را قشنگ میکنید، انسان میسازید، رنگ تازه میزنید به در و دیوارهای خاکی دنیا!

دعا کنید ما هم شبیه مادرمان زندگی کنیم، شبیه او انسان بسازیم ،شبیه او راه را نشان بدهیم و شبیه او از این دنیای کوچک کوچ کنیم و برویم جایی که باید..


دختر دلتنگ کوچکتان

نامه نویس


#سیصدوسیزده_نامه 


@sisadosizdahname