سیصد و سیزده نامه

http://bayanbox.ir/view/1612251084968365897/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%87%D8%A7.jpg

#نامه_سیزدهم

از میان تاریکی های دل نهنگ و دریا برایتان می نویسم، خانوم شماره سیزده،سلام!
اینجا خیلی تاریک و محزون است، من هر چند وقت یک بار به اینجا پناه می آورم، اصلا به نظرم هر آدمی باید هر چند وقت یک بار برود و معتکف معبد نهنگ خودش بشود، دور و برش را تا جایی که ممکن است خلوت کند،بعد بنشیند گوشه ی نهنگ و خودش را مرور کند، ببیند این مدت چه گفته؟ چه کار کرده؟ چه کارهایی باید می کرده و نکرده؟ چه کتاب هایی باید میخوانده و نخوانده؟ چه حرف هایی را باید میزده و نزده؟ چه حرف هایی را نباید میزده و زده؟
سرم را تکیه داده ام به دیواره ی معبد نهنگ و فکر میکنم حالا مثلا اگر فلان حرف را به فلانی نمی گفتم می مردم؟ فلان نوشته را دقیقا چرا برای فلان جا نوشتم؟ اصلا لزومی نداشت توی فلان گروه فلان حرف را بزنم، قرار نبود درگیر پروفایل های فلانی بشوم ،قرار نبود فلان پست را لایک کنم، قرار نبود مامان با آن همه خستگی ظرف ها را بشوید و من بخوابم، قرار نبود روی قرآن م خاک بنشیند، قرار نبود انقدر توی شبکه های اجتماعی بچرخم که زمان از دستم در برود، قرار نبود،"قرار نبود" هایم انقدر زیاد بشوند که هر چه بیشتر فکر میکنم هی به دسته گل های جدیدم پی ببرم..
من چه کار کرده ام با خودم؟ واقعا این چه بلایی بود که بر سر خودم آوردم؟ من که جایم این جا نبود..سبحانک انی کنت من الظالمین..
آه..خانوم شماره سیزده!  تازه دارم میفهمم که چرا یونس نبی تمام مدتی که در دل نهنگ بود گریه میکرد و میگفت "سبحانک انی کنت من الظالمین"، آدم هر کار اشتباهی که کند، اول اول به خودش ظلم کرده است، بعد وقتی کارهایش را مرور میکند و میفهمد چقدر به خودش ظلم کرده است، غم همه ی دلش را میگیرد،غم به طرز عجیبی تمام دلش را میگیرد، برای همین است که گفتم اینجا همه چیز تاریک است و محزون..
دیروز رفته بودم قبرستان،از یک گوشه صدای ضجه زنی می آمد و مداح روضه علی اکبر میخواند، رفتم جلوتر و نشستم یک گوشه ای همان اطراف، مداح هی از خوبی های آن جوان ناکام مرحوم میگفت و من هی فکر میکردم اگر من همین الان به جای آن جوان توی قبر بودم و مادر من بود که بالای سرم ضجه میزد، با این همه ظلمی که در حق خودم کرده ام و این همه وظیفه که بر دوشم مانده است خدا با من چطور رفتار میکرد؟
عجب از این عقل باژگونه که مرگ را فقط برای دیگران می بیند، غافل از اینکه دیگران هم مرگ را برای دیگران میبینند و شاید نفر بعدی که فامیل و آشنا حلوایش را میخورند خودش باشد و باز هم سبحانک انی کنت من الظالمین..

راستی نهنگ خیلی مهربان است، میگوید خدا حتی تنبیه هایش هم از سر دلسوزی است، میگوید خدا به نهنگ امر کرد که مراقب باشد یونس نبی هیچ آسیبی نییند و به راستی که نهنگ، معراج یونس بود.
آدم هر جایی که به ارزش خود و مقام پروردگارش پی ببرد برایش می شود معراج، حالا مگر خدای بعد از آسمان هفتم با خدای ظلمات اقیانوس فرقی دارد؟
مولوی هم درباره همین یک شعر قشنگی دارد که می گوید:

"گفت پیغمبر که معراج مرا
نیست بر معراج یونس اجتبا

آن من بالا و آن او نشیب
ز آنکه قرب حق برون است از حسیب

قرب نی بالا، نه پستی رفتن است
قرب حق از حبس هستی رستن است"

خانوم سیزده عزیز!
دعا کنید نهنگ نشینی ما هم برایمان معراج شود، و آدمی که از نهنگ می آید بیرون خیلی بهتر از آدمی باشد که هنوز توی دل نهنگ نرفته است، و ای کاش خدا در جواب "سبحانک انی کنت من الظالمین" ما هم " فستجبنا له و نجیناه من الغم، و کذلک ننجی المومنین" بگوید.
قرار نبود وقتی اینجا هستم زیاد حرف بزنم
فقط اینکه برایمان خیلی دعا کنید،لطفا!

با غم هایی بزرگ، در دل تاریکی
نامه نویس

  • نامه نویس

نظرات  (۱)

...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی