سیصد و سیزده نامه

http://bayanbox.ir/view/1612251084968365897/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%87%D8%A7.jpg



یا خلیل من لا خلیل له


به ابراهیم (ع) فکر میکنم، به حرف هایش با "آزر" ، به روز بزرگِ شکستنِ بُت ها، به حرف هایش با ستاره و ماه و خورشید پرست ها، به هم رنگ جماعت نشدن هایش آن هم در سنّی که یک جوان بیشتر از هرچیز به مقبول بودن در اجتماع نیاز دارد، به زندگی پر فراز و نشیبش با ساره و هاجر، به روزی که زن و فرزندش را در بیابان رها کرد و رفت، به روزی که دستور رسید میوه ی دلش را، جوان دلبندش را قربانی کند،

ابراهیم از عجیب ترین و بی تکرار ترین پیغمبران خداست، از آنهایی که خدا خیلی خاص دوستشان داشته است، انقدر خاص که در قرآن فرموده است: و اتخذ الله ابراهیم خلیلا!

یعنی این ابراهیم که قصه اش را برایتان گفتم رفیقِ خودم است، رفیق صمیمیِ خودم است، انقدر دوستش دارم که آخرین پیامبرم را هم از نسل او قرار میدهم، انقدر که ابراهیم خوب است میخواهم ژن ابراهیم را تا آخرش برای بندگان خوبم حفظ کنم.

دارم به این فکر میکنم که چه شد ابراهیم انقدر نور چشمی و رفیق فابریک خدا شد؟ حالا اگر ما هم دلمان بخواهد نورچشمی و رفیق خدا باشیم باید چکار کنیم؟


آقای شماره بیست و دو، سلام!

اشتراک شما با حضرت ابراهیم این است که هر دوی شما انتخاب شده ی خاص خداوندید، انتخاب شده و نورچشمی، خدا گشته و گشته و بین ایییین همه آدم در طول آفرینش بشر، دست گذاشته روی شما و گفته است: این یکی از آن سیصد و سیزده نفر یاور مهدیِ موعود من باشد!

همانطور که بین آآآآآن همه آدم دست گذاشته است روی ابراهیم و گفته است: این رفیقِ عزیز من باشد ! جدّ آخرین پیغمبر من باشد!

شما را که نمیشناسم که بفهمم چکار کرده اید که خدا انتخابتان کرده است اما وقتی به زندگی ابراهیم نگاه میکنم میبینم در سرتاسر زندگی اش برای خدا گذشته است، از آبرویش برای خدا گذشته است، از مقبولیتش برای خدا گذشته است، از شهر و دریارش برای خدا گذشته است، از جانش برای خدا گذشته است، از زندگی در کنار زن و فرزندش برای خدا گذشته است، از پسرش برای خدا گذشته است، همه چیزش را برای خدا قربانی کرده است، اگر چه فقط قربانیِ آخرش بین مردم معروف شده است اما حقیقت این است که ابراهیم در تمام عمرش مشغول قربانی  کردن در راه خدا بوده است، اما ما چه؟

ما حتی حاضر نیستیم از پول پاستیل و آدامسمان برای کمک به بندگان خدا بگذریم، حاضر نیستیم از محبت آزار دهنده مان به کسی که دوست ندارد در زندگی اش باشیم بگذریم و با روش های گوناگون زجرش میدهیم و فکر میکنیم خیلی انسان باحال و استواری هستیم، حاضر نیستیم یک لیتر بنزین به یک مسافرِ در راه مانده بدهیم تا کارش راه بیفتند، حاضر نیستیم برای راه افتادن کار یک نفر یک کمی از وقتمان بگذریم، زندگی مان را بر محور "خود" مان چیده ایم، بی خیال خدا و بندگانش.

این طور است که نه خلیل الله میشویم نه رفیقِ خلیل الله نه شبیه شما!


عیدِ قربان نزدیک است و من مدااام به این فکر میکنم که امسال چه چیزی را برای قربانی ببرم که خدا لبخند بزند و یک گوشه ای بنویسد :

و اتخذ الله " نامه نویس" خلیلا؟


#سیصدوسیزده_نامه 


  • نامه نویس

نظرات  (۱)

سلام بانو حقیقتا لذت میبرم از خوندن نوشته هاتون.قلمتون مانا🌸🌸 اجازه دارم از مطالبتون با ذکر منبع استفاده کنم؟ 
پاسخ:
سلام و نور
خیلی ممنون:)

بله حتمااا
لطف میکنید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی